14
سلام عزیزم همایون جون پسرم تو نهال کوچکی هستی که در باغچه زندگیم رشد می کنی . همچو باغبانی به پایت شیره جانم را می ریز م و در انتظار شکوفه دادنت بی قرارم. تو قد می کشی و بزرگ می شوی و هر روز مستقل تر اما من شکسته تر و به تو محتاج تر. امروز تو در آغوش من جای می گیری و دور نیست فردایی که دستان نیازمند من در دستان تو جای گیرد. امروز تو برای بلند شدن و ایستادن نیاز به دستان من داری و فرداها من برای استوار ماندن به بازوی تو نیاز خواهم داشت. ...
نویسنده :
مامان زهره
11:49